1)
نوشته بود : که، پایان جمله بود که زن
نوشت من که تو را دوست دارم اما من
که راوی ام ننوشتم "که" می نویسم که
دو بار پنجره وا شد چراغها روشن
صدای زنگ که مي آید و نمی شنوم
کسی که وارد خانه نمیشود یک زن
برای بار سوم پشت شیشه می آید
خلاف متن که راوی اشاره کرد به من
که پرده پس شد سایه ها به هم نزدیک :
و روی دسته ی یک صندلی دو پیراهن
---------------------------------------------------
2)
دیوار را دو باره بچین بی که پنجره
در چارچوب آهنی اش بی که کرکره
افتاده باشد و نشود دید پشت آن
یک زن نشسته بی که بدوزد که قرقره
از دست او رها شده بر فرش نخ نما
بی بید بود بید زده باغ خاطره
نقش ترنج، رنج رج آخر آجری
افتاده پاي حوض مثلث نه ، دايره
دف، كف بزن كدام طرف سقف را بزن
ديوار را دوباره بچين بی كه پنجره
---------------------------------------------------
3)
همان عصا و كت راه راه معمولی
همان جليقهی كهنه كلاه معمولی
همان پليور و شلوار رنگ و رو رفته
دو لنگه كفش كثيف و سياه معمولی
دو خط زير دو چشم و سه خط پيشانی
و بين آن دو و سه يك نگاه معمولی
كه پشت عينك ته استكاني اش گم بود
و ساعت مچي رو به راه معمولی
كه هيچ وقتِ زمان را به او نشان مي داد
سر شب است و فقط ماه، ماه معمولی
نشسته بين همين واژهها همين ابيات
كنار قافيهاي اشتباه و معمولی
---------------------------------------------------
4)
همين كه پلك زدي يك كلاغ مي پلكيد
ميان مرز شب و روز اين سياه و سفيد
كلاغ پلك نزد سايه اي فرو افتاد
صداي كفش زني روي پلكان چرخيد
دو مبل روبهروی هم دو ميز كوچك سبز
و روي فرش كه افتاده تكه ای خورشيد
لب دو پنجره ی روبهرو كه گنجشكان
نشسته اند توي يك رديف بي ترديد
دوباره كركره ها مي رود كنار اما
كلاغ پلك نزد سايه ای فرو غلتيد
ميان كوچه به جا مانده رد تايرها
كلاغ پشت سرش را نگاه كرد و پريد
---------------------------------------------------
5)
پايين كشيد كركره را راه راه كرد
متن سفيد پنجره اش را سياه كرد
بر سطر سطر كركره چيزي نوشت و بعد
از دور پشت ميز به آنها نگاه كرد
بدجور خط خطي شده بود آسمان شهر
در خواندن دو سطر نخست اشتباه كرد
خورشيد باز از قلم افتاد شب نبود
اما براي سطر سوم فكر ماه كرد
بعد از مرور و وارسي شب نوشتهها
در گوشهی كشو همه را روبهراه كرد
از نو كشيد پنجره ای توي دفترش
از شيشه های مات به بيرون نگاه كرد
---------------------------------------------------
6)
دو متر فاصله اش بود تا تهِ سالن
دوبار ديده خودش مرد را ته سالن
و هر دو مرتبه با دست اشاره كرد به او
نترس بانوي تنها بيا ته سالن
و هر دو مرتبه ترسيده بود و جيغ كشيد
و هر دو مرتبه بي اعتنا ته سالن
قدم زنان، زنِ ترسيده را تماشا كرد
و بعد پشت سرش بي صدا ته سالن
دري كه باز شده بسته مي شود با مرد
هتل اتاق يكي مانده تا ته سالن -
و بعد پشت سرش باز رد شد از ديوار
زني كه ديده شده بارها ته سالن
---------------------------------------------------
7)
همين كه مرد نشست اظطراب او كم شد
براي گفتن حرف دلش مصمم شد
کلاغها همه جا قارقار میکردند
بدون این که بخواهد دوباره در هم شد
که باد آمد و آرام روی موهایش
درخت بیدِ تمام قرارها خم شد
همین نشانهی خوبیست لحظهی خوبیست
اگر نبود چرا سایه ای فراهم شد
که بیشتر بنشینم و کم نگاه کنم
دم و دقیقه به ساعت که باز دیرم شد
و عصر از سر جایش بلند شد آرام
همین که رفت یکی از کلاغ ها کم شد