قطارسوت كشيدايستگاه آخربود
براي هردونفراين نگاه آخربود
و زن نگاه نكردوگذشت اما مرد
هنوزدل خوش ازآن اشتباه آخر بود
دوهفته بعدكه زن باخودش كنارآمد
قبول خاطره ي عشق راه آخربود
ومردهفته به هفته به ايستگاه آمد
سوارشدسرشب ايستگاه آخربود
وماه بعدهمين طور...هشت ماه گذشت
چطورشديعني اين گناه آخربود
دوباره روبه رويش بودزردوپژمرده
كنارپنجره غمگين ماه آخربود
+ نوشته شده در ۱۳۸۹/۱۱/۰۱ ساعت توسط حمید رضا وطن خواه