غزل
سايه ي لباس پشت پرده را
و كلاغ پير روي نرده را
مكث كردو زل زدونشست بعد
تا كه مانتو ي اتو نكرده را_
تاكندكنار ساك خود گذاشت
رفت وكيپ كيپ كرد پرده را
بعدپشت در گذاشت سينيِ
شيرونان وظرف شيره ارده را
درنزد، هنوز حل نكرده بود
توي آب نيمه جوش زرده را
عطسه مي كند نداشت هيچ وقت
او تحمل بهارو گرده را
توي سطل ريخت قبل رفتنش
عكس و نامه هاي وانكرده را
كوچه، بالكن ،كلاغ بي صدا
ترك كرده بود صبح نرده را
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۹/۰۱ ساعت توسط حمید رضا وطن خواه